به گزارش حیات، حجلهاش، غم مادرش و شکستن کمر پدرش هرگز از یادم نمی رود. خانه ای در شهر قدس. پدر شهید به دنبالمان می آید و به گرمی از ما استقبال می کند. حلقه اشکی که درون چشمش برای همیشه لانه کرده نمی گذارد به او نگاه کنم.
خانه ساده ای که حالا چراغش شده چراغ حجله رامین. تنها پسر خانواده و اولین فرزند پدر و مادری که تا چند ماه پیش جوان بودند. رامین سرباز و متولد سال 84 بود. از کودکی نمونهای از مهربانی و دلسوزی؛ از کمک به مادر و پدرش گرفته تا محبت به فامیل، هیچگاه از یاد نمیبُرد که دل دیگران شاد باشد. حضورش در کربلا و دوره آموزشی کرمانشاه، او را آماده خدمت و دفاع از وطن کرد و شهادت مظلومانهاش در 2 تیرماه و در حمله رژیم سفاک صهیونیستی به مراکز نظامی کشور، نمادی از جوانانی شد که با عشق به خانواده و کشور جان خود را فدای امنیت و آرامش دیگران میکنند.
روایت پدر شهید رامین داداشی: دلِ نگران و دست سپرده به خدا
اولین فرزندم، اولین قهرمانم
حالا «روحالله داداشی»، پدر شهید رامین داداشی، با صدایی آرام و بغضی نهفته در چشمهایش، خاطره فرزندش را روایت میکند: رامین، اولین فرزندم بود و نخستین قهرمان خانواده ما که در جنگ تحمیلی 12 روزه، در پادگان نیروی انتظامی در افسریه به شهادت رسید. خبر شهادتش را دوم تیرماه ۱۴۰۴ به ما دادند. هنوز نمیتوانم آن لحظه را فراموش کنم.
رامین دوره آموزشی خود را در کرمانشاه گذراند و پس از دو ماه به تهران منتقل شد تا تقسیم شود و خدمتش را ادامه دهد. او در سال ۱۳۸۴ به دنیا آمده بود و از همان کودکی، اخلاقی مهربان، مؤدب و خندهرو داشت. چند ماهی که در مغازه به من کمک میکرد، دائم قربان صدقهام میرفت و میگفت: قربان کلهکچلت برم! من هم همیشه چشم راستش را میبوسیدم. رامین عاشق محبت و عشق ورزیدن به خانواده بود
دلسوز فامیل و خانواده
وقتی از راه میرسید، موتور را برمیداشت و میگفت: اول برم ننه و بزرگترها را ببینم. تا وقتی آنها را نمیدید، به خانه نمیآمد. همه فامیل او را دوست داشتند و به خاطر مهربانی و دلسوزیاش احترام ویژهای برایش قائل بودند.
او در رشته برق صنعتی درس خواند و در طول تحصیل، حتی وقتی چند درسش تجدید شد، از عشقی که به کربلا داشت، برای عبور از این مشکلات کمک گرفت. او میخواست به سفر زیارتی برود و برای گرفتن اجازه خروج از کشور، تجدیدیهایش را پشت سر گذاشت. رامین عاشق کربلا بود و تلفن همراهش همیشه نوای نوحه «دار و ندارم امام حسین» را داشت. حتی وقتی در کربلا بود، تمام فکر و ذکرش ما سه نفر بود. هر روز با ما تماس میگرفت و نگران ما بود.
آخرین دیدار، آخرین وداع
در آخرین روزی که با ما بود، یک کلاه خریده بود که خیلی بهش میآمد. دلش نیامد آن را به پادگان ببرد، به همین دلیل آن را به من داد و گفت: بابا، آبجی و مادر را به تو میسپارم. دستم را بوسید و مرا در آغوش کشید. آن آخرین باری بود که پسرم را دیدم.
پس از اینکه رامین را به پادگان بردند، به دیوارهای بلند و سرد پادگان نگاه کردم و غمی عجیب سراسر وجود مرا گرفت: فکر میکردم در لحظات آخر چه میگذرد و آیا میتواند تحمل کند یا نه. آن غم غربت، حتی امروز هم که یادم میآید، قلبم را به درد می آورد.
خبر تلخ شهادت
در روز دوم تیرماه، تماس گرفتند که پادگان مورد حمله و اصابت دشمن قرار گرفته است و ما برای شناسایی پیکرها رفتیم و عکسهایی وحشتناک دیدیم؛ انسانهایی که دست و پا و سر نداشتند. صحنه آنقدر هولناک بود که نمیتوانستم رامین را از بین پیکرها تشخیص بدهم. در نهایت، آزمایش DNA از ما گرفته شد و اینگونه توانستند رامین را شناسایی کنند.
رامین، همچون علی اکبر امام حسین (ع) شهید شد
رامین به خواهرش گفته بود: پایم ترکش خورده است. اینگونه ما را آماده میکرد که شاید روزی شهید شود و در آخر نیز، مانند علی اکبر امام حسین (ع)، به شهادت رسید. خدار را شکر که رامین لیاقت و سعادت شهادت را داشت. خدا خودش او را برد و شهادتش را رقم زد. امیدوارم که خون رامین و دیگر شهدا، راه ما را روشن نگه دارد و خداوند منتقم آنها باشد.
اثر شهید بر نسل بعد
هنوز هم حتی هر بچهای که به ما میرسد، میگوید: خدا رامین را رحمت کند. حتی خودش نیز برای سربازی اقدام کرد و دفترچه خدمتش را گرفت تا راهی خدمت شود. او الهامبخش ما و دیگران است.
پایان و یاد
رامین، با وجود کوتاه بودن عمرش، یاد و خاطرهای جاودان در دل خانواده و فامیل باقی گذاشت.رامین دلسوز، مهربان و عاشق خانواده بود. وقتی به پادگان تهران رفت دائما به این فکر می کردم خوب رامین در تهران است و می تواند کمک دستم در کارهای مغازه باشد اما نمیدانستم سرنوشت شهادت در انتظارش بود، خداوند او را انتخاب کرد و ما برای این انتخاب شاکریم.
روایت مادر شهید رامین داداشی: صبر و عشق مادری
رامین؛ مهربانی که در دل همه جا داشت
«ریحان محمدی» مادر رامین و متولد سال 1363 است، مادر با صدایی که دیگر نایی برای بالا آمدن از حنجره را ندارد و چشمانی پر از اشک خاطرات فرزندش را بازگو میکند: رامین از کودکی مهربان و با محبت بود. هرگز اجازه نمیداد اگر از او ناراحت بودم، چیزی در دلم بماند. در کارهای منزل کمکم میکرد و نظم و انضباط خوبی داشت. هر زمان که میخواستم به سفر بروم، رامین مانند یک مادر برایم غذا آماده میکرد و میگفت: تو که از راه میرسی، خستهای و زمان کمی داری. رامین در خانواده، همیشه نقش پشتیبان و دست راست مادر را داشت و همه اطرافیان او را به خاطر این خصوصیات دوست داشتند.
آخرین سفر کربلا، آغاز مسیر شهادت
در اربعین ۱۴۰۳، اولین و آخرین باری بود که رامین به کربلا رفت. در واقع، آنجا بود که سرنوشت شهادت رامین رقم خورد. رامین عاشق کربلا بود و تمام فکر و ذکرش عشق به زیارت امام حسین (ع) و اعتقاداتش بود.
او حتی در روزهای آخر زندگیاش به پسرعمویش پیام داده بود: اگر من شهید شدم، ناراحت نشوید. بگذارید حال من خوب باشد، من از غم شما ناراحت میشوم این نشان میدهد که رامین در همان دوران سربازی، نه تنها خود را آماده میکرد بلکه خانواده را نیز از لحاظ روحی آماده میساخت.
انتظار و نگرانی در روزهای شهادت
در فاصلهای که خبر اصابت موشک به پادگان نیروی انتظامی در افسریه را به ما دادند تا زمانی که پیکر فرزندم پیدا شد، هزاران احتمال در سرم پیچید. گاهی میگفتند شهید شدهاند، گاهی میگفتند در زیر آوار ماندهاند. آن روزها بسیار سخت بود و اندازه هزار سال بر من گذشت. امیدوارم هیچ مادری آنچه من تجربه کردم را تجربه نکند. پدر رامین زمانی که خبر شهادت را میخواست به من بدهد گفت: ناراحت نباش، جوانت راحت خوابیده است.
خاطرات روزمره و مرور عکسها
الان با عکسهایش روزهایم را میگذرانم و خاطراتی را که در ذهنم دارم مرور میکنم تا بتوانم روزها را تحمل کنم. رامین، من از تو راضیام و خدا هم از تو راضی باشد. خدا باعث و بانیش را لعنت کند که این راه را بر ما سخت کرد، اما من افتخار میکنم که در راه اسلام، شهید دادهام.
شهادت نصیب هر کسی نمیشود و خدا او را گلچین کرد. رامین حتی بعد از بازگشت از کربلا، به ما میگفت: مادر، پدر، شما را میفرستم تا ببینید آنجا چه حال و هوای خوبی دارد.
برادری واقعی و عشق به خواهر
رامین برای خواهرش یک برادر به معنای واقعی بود و دوری او برای دخترم بسیار سخت است. هر روز با عکسها، پیامها و لباسهایی که از رامین دارد، روزهایش را میگذراند. رامین همیشه سعی میکرد هوای خواهرش را داشته باشد و حتما یادش بود مناسبتهایی مانند روز دختر حتما برایش هدیه بخرد.
بارزترین ویژگی رامین اخلاق خوبش بود. خودش را در دل همه جا میکرد. حتی در دوران آموزشی در کرمانشاه، با پسری به نام مصطفی آشنا شده بود و پس از شهادتش، مصطفی از شهری دیگر آمد تا در مراسم او شرکت کند. مادر مصطفی وقتی فهمید رامین شهید شده ، خیلی غصه خورد.
مادر شهید بودن، لیاقت میخواهد
مادر شهید بودن لیاقت میخواهد و خداوند صبرش را به من داد. در روزهای سخت، یاد و خاطره رامین مرا همراهی میکرد. امیدوارم بتوانم لیاقت مادر شهید بودن را داشته باشم و با یاد او زندگی می کنم.
انتهای پیام/
نظر شما